همه ی اون زجر هایی که تو ۲۰ سال زندگیم بهم داده بود و من دم نزده بودم آخرش دیروز صبرم سر اومد و مثل بمب منفجر شدم
پدرم مثل یه شمره من و مامانم و خواهرم و کلی زجر داد خواهرم ۱۳ سالشه افسرده شده نه میخنده و نه مثل هم سن و سالاش شوق و ذوق داره
دیروز خونه ی اونا بودم خواهرم داشت درس میخوند بابام گفت وقتت و بی خود هدر نده عید شوهرت میدم