از دیروز غیبش زده بود قبلا هم چندبار ازینکارا میکرد نمیدونم واقعا قصدش گی بود اما حدس میزنم میخواس منو اذیت و نگران کنه،منم اصلا ن زنگ ن پیام ندادم حالا امشب پیام داده میگه روم نمیشه زنگ بزنم،(ینی روش نمیشه به من زنگ بزنه چون هرشب زنگم میزد)چی بگم بش؟
.تنهایی یعنی این سکانس...💔توی قسمتی از فیلم "رستگاری در شائوشنگ"، پیرمردی به اسم بروکس بعد از ۵۰ سال از زندان آزاد شد، برگشت به شهرش ولی هیچی دیگه مثل قبل نبود. این آزادی براش تلختر از زندان بود.چند روز بعد مثل همیشه از خواب بیدار شد، دوش گرفت، بهترین لباسش رو پوشید، عطر مورد علاقهاش رو زد. رو یه چهارپایه رفت و با یه چاقو روی دیوار خونهاش نوشت : بروکس اینجا بود...و خودش رو از سقف همون خونه، برای همیشه رها کرد.بروکس اون جمله رو نوشت چون کسی دیگه نبود بفهمه که "من اینجا بودم..."مثل خیلی از ماها که وسط شلوغترین روزا ته دلمون خالیه و منتظریم یک نفر بیاد، مارو بفهمه، پیشمون بمونه.ما هم اینجاییم.همین حالا.
والا ما هرچی تو این سایت راهکار میدیم کسی گوش نمیده آخرم کار خودشو میکنه. هرچی دوست داری انجام بده
حالا شما بگو
.تنهایی یعنی این سکانس...💔توی قسمتی از فیلم "رستگاری در شائوشنگ"، پیرمردی به اسم بروکس بعد از ۵۰ سال از زندان آزاد شد، برگشت به شهرش ولی هیچی دیگه مثل قبل نبود. این آزادی براش تلختر از زندان بود.چند روز بعد مثل همیشه از خواب بیدار شد، دوش گرفت، بهترین لباسش رو پوشید، عطر مورد علاقهاش رو زد. رو یه چهارپایه رفت و با یه چاقو روی دیوار خونهاش نوشت : بروکس اینجا بود...و خودش رو از سقف همون خونه، برای همیشه رها کرد.بروکس اون جمله رو نوشت چون کسی دیگه نبود بفهمه که "من اینجا بودم..."مثل خیلی از ماها که وسط شلوغترین روزا ته دلمون خالیه و منتظریم یک نفر بیاد، مارو بفهمه، پیشمون بمونه.ما هم اینجاییم.همین حالا.
به نظرم بهش بگو چکار کردی که روت نمیشه،حتما غلطی کرده غیبش زده
منظورش اینه که بیخبر گذاشتم ،
.تنهایی یعنی این سکانس...💔توی قسمتی از فیلم "رستگاری در شائوشنگ"، پیرمردی به اسم بروکس بعد از ۵۰ سال از زندان آزاد شد، برگشت به شهرش ولی هیچی دیگه مثل قبل نبود. این آزادی براش تلختر از زندان بود.چند روز بعد مثل همیشه از خواب بیدار شد، دوش گرفت، بهترین لباسش رو پوشید، عطر مورد علاقهاش رو زد. رو یه چهارپایه رفت و با یه چاقو روی دیوار خونهاش نوشت : بروکس اینجا بود...و خودش رو از سقف همون خونه، برای همیشه رها کرد.بروکس اون جمله رو نوشت چون کسی دیگه نبود بفهمه که "من اینجا بودم..."مثل خیلی از ماها که وسط شلوغترین روزا ته دلمون خالیه و منتظریم یک نفر بیاد، مارو بفهمه، پیشمون بمونه.ما هم اینجاییم.همین حالا.
یعنی چی میخواسته نگرانت کنه؟ مریض روانیه؟ میگی تا حالا چندین بار هم این کارو کرده
من اینجوری احساس میکنم ،قبلا یکی دوبار بیخودی اینکارو کرد و گفت مریض بودم حال نذاشتم بعدا خودش گفت میخواستم بیشتر بهم توچه کنی دروغ گفتم
.تنهایی یعنی این سکانس...💔توی قسمتی از فیلم "رستگاری در شائوشنگ"، پیرمردی به اسم بروکس بعد از ۵۰ سال از زندان آزاد شد، برگشت به شهرش ولی هیچی دیگه مثل قبل نبود. این آزادی براش تلختر از زندان بود.چند روز بعد مثل همیشه از خواب بیدار شد، دوش گرفت، بهترین لباسش رو پوشید، عطر مورد علاقهاش رو زد. رو یه چهارپایه رفت و با یه چاقو روی دیوار خونهاش نوشت : بروکس اینجا بود...و خودش رو از سقف همون خونه، برای همیشه رها کرد.بروکس اون جمله رو نوشت چون کسی دیگه نبود بفهمه که "من اینجا بودم..."مثل خیلی از ماها که وسط شلوغترین روزا ته دلمون خالیه و منتظریم یک نفر بیاد، مارو بفهمه، پیشمون بمونه.ما هم اینجاییم.همین حالا.
به نظرم بهش بگو چکار کردی که روت نمیشه،حتما غلطی کرده غیبش زده
اگه اینو بگم بعدش چی میگه
.تنهایی یعنی این سکانس...💔توی قسمتی از فیلم "رستگاری در شائوشنگ"، پیرمردی به اسم بروکس بعد از ۵۰ سال از زندان آزاد شد، برگشت به شهرش ولی هیچی دیگه مثل قبل نبود. این آزادی براش تلختر از زندان بود.چند روز بعد مثل همیشه از خواب بیدار شد، دوش گرفت، بهترین لباسش رو پوشید، عطر مورد علاقهاش رو زد. رو یه چهارپایه رفت و با یه چاقو روی دیوار خونهاش نوشت : بروکس اینجا بود...و خودش رو از سقف همون خونه، برای همیشه رها کرد.بروکس اون جمله رو نوشت چون کسی دیگه نبود بفهمه که "من اینجا بودم..."مثل خیلی از ماها که وسط شلوغترین روزا ته دلمون خالیه و منتظریم یک نفر بیاد، مارو بفهمه، پیشمون بمونه.ما هم اینجاییم.همین حالا.
میدونم خب بیخبر گذاشته حتما دلیلی داره،اون دلیلش رو بپرس و بگو دلیل اینکه بیخبر گذاشتی و الان روت نم ...
نوشتم عین چیزی ک گفتیو واسش
.تنهایی یعنی این سکانس...💔توی قسمتی از فیلم "رستگاری در شائوشنگ"، پیرمردی به اسم بروکس بعد از ۵۰ سال از زندان آزاد شد، برگشت به شهرش ولی هیچی دیگه مثل قبل نبود. این آزادی براش تلختر از زندان بود.چند روز بعد مثل همیشه از خواب بیدار شد، دوش گرفت، بهترین لباسش رو پوشید، عطر مورد علاقهاش رو زد. رو یه چهارپایه رفت و با یه چاقو روی دیوار خونهاش نوشت : بروکس اینجا بود...و خودش رو از سقف همون خونه، برای همیشه رها کرد.بروکس اون جمله رو نوشت چون کسی دیگه نبود بفهمه که "من اینجا بودم..."مثل خیلی از ماها که وسط شلوغترین روزا ته دلمون خالیه و منتظریم یک نفر بیاد، مارو بفهمه، پیشمون بمونه.ما هم اینجاییم.همین حالا.