عمه های آشغالم

عمه های منم عین عمه ی تو بودن خداروشکر رفتن از شرشون راحت شدیم 

آره ول کن  این دفه میان یه ماه میمونن 🤦

شمام یه هفته بمونین

مادرت خیلی سنگ دل هست که با تو درد و دل می کنه. مشخصه حسابی اعصابت رو به هم ریخته.
الان اونا زنگ بزنند یا برن دیدنشون دیسک کمر مامان شما خوب می شه؟ خودش می تونه خواست قطع ارتباط کنه و خلاص و سرویس نده. ولی یاد گرفته جلوی اونا موش بشه و سرویس بده و پشت سر روان شما رو به هم بریزه. کاری نداشته باش تو. 

من دوتا عمع دارم برام مادر بودن 

مخصوصا عمه کوچیکم که پایه همه چی بود برام عین دوتا رفیق

چرا زورم میاد ولی بزار. مادرت بگه یا وقتی اومدن خونتون بزارید خودشون کار کنن و بگین دکتر گفته کار نکن 

یه رخت خواب بزارین دراز بکشه اونا اومدن

مردم هزار تا کار و بدبختی و دغدغه دارند

الان مثل قبل دوره ی زنگ زدن و‌مهمونی رفتن و ... نیست.

بعدشم عزیزم این چیزا اجباری نیست،چیزی که عوض داره،گله نداره.

شما هم انجام ندین،دیگه لازم به گفتن و گله نیست فداتشم 

اگه مامانت مشکل داره .بابات باید کمک بده تا به اونم فشار بیاد .شامی بشه بگه هانومم مریضه .ظاهرا بابات خوشش میاد از رفت و آمد خواهراش

از وقتی برادرزاده ها  شدن بزرگ خانواده برادر 

هیچ ادب و احترامی نمونده 

عمه هر کاری هم بکنه به چشم زن داداش و برادرزاده نمی یاد 

خواهر برادرا یه خانواده بودن دور هم جمع میشدن از وقتی غرییه ها اومدن تو زندگیشون همه چی رو گند زدن 

دخترای عقده ایی روانه خانه مردم شدند کینه و دشمنی ها رو به آسمون رسوندن 

سه تا عمه داشتم ماه بودن ناتنی بودن ولی خیلی مهربون بودن هرسال تابستان میومدن خونه مامانم منم دختر خونه بودم اینقدر نازم میکردن قربون صدقه من میرفتن عشق میکردم خیلی دوستشون داشتم وقتی میخواستن برن شهرستان خونشون دلم می‌گرفت خدا رحمتشون کنه روحشون شاد باشه 💔

خب مادرت خودش بگه مریضم شرایط مهمونداری ندارم

اینا فک میکنن خونه ی داداششونه،حق دارن،ولی واقعا همه ی بارش رو دوش مادرمون هست واوناهم سنشون رفته بالا

به شخصه عمه ی من بیاد بمونه عین ملکه میشینه رو مبل مادرم هی خو و راست میشه 

احساس میکنم اینا حرفای مادرته ...پُرِت کرده