فک نمیکردم ببینه و یهو گرفتمش ۳ بار بهش فرصت دادم دروغ گف بهم و دیدم ک میبینه و این اخریا
ترک کرده و دست رو قرآن گذاشته و .... تغییر هم توش دیدم چون آخرین دیگه واقعا نزدیک بود از دستم بده و...
توبه کرد
امشب اومدم خونه بابام بیداره خودش دلشوره دارم نکنه ببینه تازه برام اسکرین شات فرستاد فیلم میبیه یه فیلم تلویزیونی
دلم گرفته بغضم گرفته من با این روح و روان چند وقت دیگه ک زاییدم چجور راحت بیام خونه بابام و فکر بد نکنم
خواستم یه ۴۰ روزی خونه بابام باشم
الان دیدم فک نکنم بتونم با این روح و روان آسیب دیده ام