با مامانم سر فامیلاب تحفه مون تا دعوا رفتیم

فامیلای ما یکم زرنگ تشریف دارن خودشون هر مناسبتی دارن یا هرچیزی میشه هم منو دعوت میکنن هم مادرشوهرمو از هر دو کادو میگیرن از روز اولم تومنی جبران نکردن اولین چیز همون اول پاگشا بود که هیچکدوم دعوت نکردن وضع مالی همشونم خوبه فامیلای شوهرم همه دعوت کردن کادو دادن موند اساس کشی کردیم خونمون هیچکدوم نیومدن فامیلای شوهرم همه امدن کادو دادن پسرم دنیا امد نیومدن موند جشن گرفتیم اونم باز با اوقات تلخی امدن چون مادربزرگ ۱۲۰ ساله مامانم فوت شده بود تازه چهلمشم گذشته بود مادربزرگمم کلا نیومد گفتن جشن برا چی برای فوتی ما ارزش قائل نشد   عوضش هرچی شد مامانم زنگ زد فلانی دعوت کرده پاشو بیا پاشدم کادو بردم رفتم الانم موقع جشنیم که برا پسرم گرفتم دختر داییم نیومد امروز خودش برای بچش گرفته بود مامانم اصرار داشت برم منم نرفتم الان زنگ زده خواهرت امد دختر خالت امد تو نیومدی من راضی بودم جات کادو بدم ولی تو بیایی منم گفتم همون کادو رو بده امشب شام میرم بیرون خیلیم خوش میگذره احمقم پاشم بیام برای دختر خالمو خواهرم شاید جبران کردن منم جلوی خانواده شوهرم ی سکه پول کردن  شده سرکوفت اینم بگم سر جشن بچه دختر خالم کل فامیل با سازو دادار دودور پاشدن امدن مادربزرگم پاشو عمل کرده بود مثلا با عصا پاشد ۲۵ تا پله امد بالا ادم چقد خودشو بی ارزش میکنه مگه مامانم بین حرفام گوشیو قطع کرد بشدت عصبیم