عاشقت بودم
دوست داشتم
خیلی زجر کشیدم که بهت ثابت کنم که دوست دارم
منو تو سخت ترین روزها بردی
با جیگر خون و سالها پشت مطب دکتر نشستم و هرچه داشتم و نداشتم خرج کردم تا تو بهم دوتا بچه دادی .
سالها نخوردم نپوشیدم مهمونی نگرفتم مهمونی نرفتم تفریح نرفتم تا با نون حلال صاحب ی خونه بشم
هنوز یکسال از تولد دومین فرزندم نگذشته بود هنوز یکسال از اومدنم تو این خونه که سالها برای داشتنش لباس کهنه پوشیدم و قناعت کردم نگذشته بود که بهم کادو دادی اونم چه کادویی !!!
((قراره بمیرم 😭😭😭😭😭
بچه هام بی مادر بِشن 😭😭😭😭😭😭
و هرچه جمع کردم زن دیگه ای بیاد توش بشینه و خوشی کنه ))😭
بهشتت هم مال خودت
اگه منو تا دم در بهشت ببری داخل نمیشم فقط نگو چرا
هرشب به طفلانم نگاه میکنم که بعد از من زیر دست نامادری چه می کشند
تو خونه ای که من برای داشتنش چه ها که کشیدم چگونه ترسان و لرزان راه میروند و در فراق من اشک میریزند
هرکسی که این تاپیک منو میخونه من گواه میگیرم که من بخاطر بهشت عبادتت نکردم ولی بهشتت هم مبارک خودت باشه
من نمیخوامش
حالا من تو این خونه یواشکی اشک میریزم و بچه هام کوچکند و زبان بسته
ناله های منو نمیبینند
فردا بچه هام اشک میریزند و ناله میزنند و منو نمیبینند
وااااااااای از دلم
واااااااااااای که چه میکشم