من ده روز دندون عقلمو جراحی کردم ، درد بدی رو تحمل میکنم روزی یه خشاب ژلوفن و نوافن میخورم که فقط اروم بشه ، بد جراحی شده به خاطر همین عصب هام تحریک شده درد زیادی دارم
امروز بعد چند روز دوباره چهارتا ژلوفن خوردم شوهرم دخترمو برد پارک ، منم بعد کارای خونه نشستم پای یه برنامه اسمش شفرونی بود ، یه خرده هی خندیدم باهاش خوشم اومد ، بعد نیم ساعت اومدن شوهرم دید دارم میخندم اخماش رفت تو هم ، شروع کرد خودشو گرفتن و کج و کوله کردن ، منم عادی رفتار میکردم ، یهو گفتم چیه چرا تو هم رفتی ، یهو گفت چییی شد تا دوساعت پیش داشتی میمردی الان میخندی ؟
همش فیلم بازی میکنی همش ادایی بحث بحث بحث
بهش گفتم ناراحتی بعد ده روز درد و گریه نیم ساعت خندیدم ؟ خواستم بعد چند روز جو خونه خوب باشه
( همیشه تا وقتی شادی و خوشحالی منو میبینه شروع میکنه بحث تا بالاخره اشکم در بیاد )
میگفت اره تو باید فقط گریه کنی تو این خونه حق خنده نداری ، دوباره بحث
بحث رو برد سمت خرج کردن برای من ، گفت کی گفته من تورو باید ببرم دکتر وظیفه من نیس من دارم در قبال تو و خانوادت لطف میکنم خرج تو رو میدم ، همین که بردمت دکتر لطف کردم
منو فقط دوبار سر دندونم برد دکتر
من داشتم از درد میمیردم وگرنه نمیرفتم
میگه وظیفه خانوادته ببره
خیلی بیشتر از قبل شکستم 😭😭😭
راست میگه حقی نداره درقبال من ؟ 😭😭