طرف مادرش تو جمع پسندیده بود و خودش به بهانه مطلب آموزشی و حرف زدن هماهنگ کرده بود اومده بود و اون دختری هم که مامانش پسندیده بود با احترام گقتن بشینه ردیف اول قشنگ تو دید طرف من خودم و دوستم و رفیقم ردیف سوم بودیم
این نگاه کرد چشمش منو گرفت و از من خوشش اومد
حتی به اون دختره نگاهم نکرد که بعد من دیگه خیلی داشتم به مطالب گوش میدادم و نگاهم قشنگ روی سخنران بود که این داشت منو نگاه میکرد منم زل زده بودم تو چشاش که قشنگ رو حرفاش تمرکز کنم و اصلا ذهنم قفل کرده بود و حواسم نبود
دیگه هیچی دیگه طرف اصلا بحثشو دیگه هیچ وقت بحثشو وسط نکشید و رفت و فکر کنم هزارتا فکر درموردم کرد
و طرف مذهبی بود
قشنگ الان فکر کنم همه درک میکنن چه سوتی دادم🌹