من سر اینکه شوهرم مث حاتم طایی رفتار میکنه ،
باهاش قهر کردم یک ماه اصلا با هم حرف نمیزنیم فقط سلام و خداحافظ و حفظ ظاهر جلوی دیگران
قصد داشتم باهاش آشتی کنم و پیش قدم شم
تا اینکه دیروز تو جمع داشت با شخص دیگه ای درباره مهاجرت حرف میزد و میگفت مهاجرت سخته
بعد گفت یکی از همکلاسی های دوران دانشجوییم که هنوز با هم در ارتباطیم همش از سختی و دوری از خانواده میگه و خیلی از سرش سخت میگذره دختر بیچاره!!
من یک لحظه ناخودآگاه جا خوردم و با تعجب نگاش کردم خیلی ریلکس بهم نگاه کرد
نا گفته نماند بخاطر شغلش با افراد زیادی در ارتباطه و کلا آدم خوش برخوردی هست و تا حالا ندیدم نیت بدی داشته باشه و چشم پاک بوده حداقل تا الانننن
ولی با این حرف خیلی دلم گرفت و پیشمون شدم از اینکه پیش قدم آشتی شم
الان چیکار کنم ؟
حس بدی که دارم طبیعیه ؟ یانه؟