ورداشت بچه رو برده نوشته مدرسه ی دولتی ک تازه از خونمونم دوره هر چی اعتراض کردم گفتم طلامو
میفروشم بزار ببرمش غیر انتفاعی گف ن
البته زنگم زدم غیر انتفاعی ک قبلا پیش فرستاده بودم
گفتن تکمیله و جا نداریم از اون روز من رنگ ارامش
رو ندیدم از استرس مدرسه ی دولتی شلوغ و درهم
یه خواب خوش برام نمونده
یکماهه زندگیم شده جهنم ک چرا شوهر الدنگم همچین
کاری کرده پسرم از بس از مدرسه ش بدش میاد
هر روز باگریه راهیش میکنم قلبم میسوزه
وقتی میبینم با گریه باید بفرستمش با سرویس
اونوقت همین شوهر الدنگ خان امروز بهش میگم
تو ک خونه ای امروز بیا باهاش برو تا مدرسه
میگه منو قاطی نکن بزار خودش بره
حالا بچه داره میزنه تو سرش ک من نمیخوام برم مدرسه
مسافتشم دوره نمیتونم هر روز اسنپ بگیرم برم و بیام
شما بگین با این شوهر چیکار کنم اعصاب نمونده واسم