سلام بچه ها داداشم عاشق حیووناس این سگ رو هم از کوچه وقتی بچه بود پیدا کرده بود آورده بود بزرگ کرده بود تا الان که دیگه هم خودش هم سگش بزرگ شده بودن این سگ به حدی وفادار و مهربون بود که نگم هفته ای یکی دو روز مارو میدید ولی انقد محبت میکرد خودشو لوس میکرد حد نداشت جدیدا همدم مادر بزرگم شده بود جلو درشون میخوابید تا ک یه روز که نبودیم میان همه سگ هارو بزنن اینم جلو در خونه مادر بزرگم میزنن میاد بیرون میگه شکایت میکنم ازشون اونا هم میخندن میگن شهرداری گفته بهمون فلان طفلک سگه انقد سر صدا میکنه با همون وضع بدو بدو میخواسته بره جلو در مامانم اینا که وسط راه میفته و می میره
ما تازه فهمیدیم که اونجا افتاده مرده فکر میکردیم با خودشون بردن
امروز فهمیدم جیگرم آتیش گرف اونقدر گریه کردم واقعا یکسریا برا حیوون خونگی گریه میکردن رو الان درک میکنم هرچند مال ما خونگی نبود ولی ....
چطوری یکسریا میتونن انقد بی رحم باشن؟کل روزم خراب شده همش تصویرش میاد ذهنم مهربونیاش