اومدیم خونه پدرشوهرم ماشینارو تو مدرسه میزارن شوهرم هم برد تو مدرسه ک یذره دوره از خونه گزاشت کوچه خونه خیلی خلوته اخه ما معمولن شبا یهو ۱ یا دو ممکنه بریم بیرون تو کوچه هم کسی ماشین نمیزاره پدرشوهرم میگ نزار ک میدزدن یچی ..همسرم رفت ماشینو بیاره تا مرز سکته رفتم ک کسی یهو خفتش نکنه این وقت شب
شوهرمم یهو رفت دم در ک بگه در مدرسه چطور باز میشه برا پدرشوهرم شب اول زندگیمون یهو توصیح داد ک چرا داریم میریم بیرون یلحضه عصبی شدم آخه چرا مرز دخالت و باز کنیم براشون الان پارکینگ نداره ماشینمون نمیدونیم کجا بزاریم😭