من دارم جهاز میخرم بابام دوتا کولر گازی ام رو جهازم فاکتور کرده که شده نزدیک صد میلیون، کل جهازم بابام خودش به عهده گرفت قبول نکرد چیزی از نامزدم بگیره حتی گفت جشن حنا رو هم خودم دوس دارم بگیرم با عقد یکی بشه،الان هزینه ۳۰۰ تا مهمون هم با ماست و جهازمم بالای یک میلیارده و اینکه بابام میخواد واسه کادو عقد بهم ماشین بده،حالا من میخوام یه سری لوازم غیر ضروری جهازمو حذف کنم،که کولر هم جزوشه،چون خیلی بار سنگینی رو دوش پدرمه حس میکنم، تنها مشکلم اینه به خانواده همسرم گفتم دوتا کولر گازی هم گرفته بابام ،الان بگم دیگه نگرفتیم ضایع نیست؟چجور به همسرم و خانوادش بگم تابلو نباشه
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ببخش عزیزم دروغ اصلا خوب نیست برکت مال و زندگی ادمو میبره مخصوصا اول زندگیشونه نگه بهتره اصلا توضیح نده اونا هم اگه پرسیدن هیچی نگه وظیفه ای نداره خانم تو این موضوع
خدایا شکررررت اللهم عجل لولیک الفرج لطف میکنید واسه سلامتی وظهور امام زمان و حاجتروایی همه و بنده صلوات بفرستید ممنونم
جاری من چرخ خیاطیش درش مثل سینگر بود توش از این قدیمیا ییافه قوم شوهر رفته تو هم که چرا معمولیه اونم داد باباش عوض کنه دیگه هم نخرید اصلا به روی خودش نیاورد نسپردین که جهیزیه چی باشه چی نباشه
خدایا شکررررت اللهم عجل لولیک الفرج لطف میکنید واسه سلامتی وظهور امام زمان و حاجتروایی همه و بنده صلوات بفرستید ممنونم
کولر رو خونس اگر خونه از خودتونه باهمسرته بخره به پدرتون بگو پول وسایلی که به عهده شما نیست را بده واست طلا بخره
سلام!حال همهی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويندبا اين همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد ونه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمیدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببين انعکاس تبسم روياشبيه شمايل شقايق نيست!راستی خبرت بدهم خواب ديدهام خانهئی خريدهام بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار … هی بخند!بیپرده بگويمت چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شدفردا را به فا💖ل نيک خواهم گرفت دارد همين لحظه يک فوج کبوتر سپيداز فرازِ کوچهی ما میگذردباد بوی نامهای کسان من میدهديادت میآيد رفته بودیخبر از آرامش آسمان بياوری!؟نه ریرا جان نامهام بايد کوتاه باشدساده باشدبی حرفی از ابهام و آينه،از نو برايت مینويسم حال همهی ما خوب است اما تو باور نکن