قبلاً که من و شوهرم بچه نمیخواستم همش مامانم نیش میزد که حسی قشنگتر از مادر شدن نیست و شوهرت اصلا دوست ندارم و کلی حرفای تلخ
بالاخره تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم ، من باید ای وی اف بشم
از وقتی به مادرم گفتم غیبش زده ، آب پاکی رو ریخت رو دستم که نمیتونه بیاد کمکم
میگه شوهرت کمتر بره سر کار بهت کمک کنه ، آخه کمتر بره سر کار پول از کجا بیاریم
بعدشم گفت الان اصلا جنگ و تا امنیه کی بچه میارع