از ۱۳ سالگیم فقط میخواد مسئولیت منو از سرش باز کنه
براشم مهم نیست پسره و خانواده اش چه طوری هستن
فقط میخواد رد کنه برم
میره از بیرون هر چی پسر داغونه مغز مادرشو شست و شو میده میاره توی این خونه بی صاحاب خواستگاری
منم دو ماه در گیر میشم گریه زاری التماس تا ولم میکنن دوباره یکی دیگه پیدا می کنه
خدایا بمیرم از این خفت راحت بشم
اونی که زندگیو دوست داره جونشو می گیری
اونیم که مثل من التماس میکنه نگهش داری زجرکش بشه