ببینین ما عقدیم و کلا تو رسممون نیست دختر پسر تو عقد برن خونه ی همدیگه بمونن
من خودمم حس خوبی ندارم هی برم خودمونی بشم زیاد ماهی یکبار در حد۳ساعت میرم و میام همین شامم اگر دعوتم کنن میرم نکنن همو ۳ساعت عصر شوهرمم ماهی دوبار شام میاد و میره
ما هرروز روزی دوساعت کلا همو میبینیم یکی اینکه بابامنمیزاره میگه تاتو خونه ی منی فلانه یکیم شوهرم همش سرکاره
ببینین من یکی از ملاکام این بود شوهرم ادم کاری باشه ولی شوهرم دیگه زیاده روی میکنه
دیروز از ۶صبح رفته ۸ ۹ شب اومده ۱۱هم خوابیده یعنی هرروزم همو نمیبینیم تو هفته ۲ ۳ روزش اینطوری میشه
و من واقعا اذیت میشم اعتراض میکنم میگه خودت اگه پول نداشته باشم بری یجایی خرید بهت برمیخوره من مسئولیاتم زیاده من باید خرج خانوادمو بدم منظورش مادرشه و برادرش مشکل جسمی داره منم هیچ مشکلی ندارم بااین قضیه ولی میگم بابا یه وقتی برا خودتم بزار میگه میزارم
چندبار گفته من کار میکنم خواسته هاتو براورده کنم ولی چه خواسته ای؟ مجردم بودم لباس کیف کفش هرچی میخواستم رو میخریدم الانم میتونم بخرم شوهرم درسته بهم میرسه ولی فقط برا لباس و اینا
اینقدی کار میکنه اگر گفتم یه گوشی خوب میگه بعدا اگر گفتم طلا میگه بعدا یا ندارم
ولی من باید این وسط تنهایی بکشم کمبود محبت و همچیو تحمل کنم بخدا افسردگی گرفتم
کل روز خونه تنهام همه بیرونن یا سرکارن من نشستم یه گوشه خونه
هرکاری میکنم نمیتونم برم سرکار نکه کارم رو نباشه هست همین الانم پیشنهاد دارم نمیتوتم اصلا حوصله ندارم
شوهرمم میگه چندماه دیگه عروسی میکنیم تموم میشه فرقی نداره که از این خونه تنها
میرم تو اون خونه بازم تنها
مننمیگم کار نکنه میگم کمتر کار کن صب تا ظهر کار دولتی ظهر تا شب مغازش
بخدا زندگی فقط پول نیست
میخوام یبار دیگه بهم گفت من کارمیکنم براتو بهش بگم تا الان که هرچی خواستم گفتی نه اگر تاالان نگفتم چون میگفتم شاید درست نباشه تا نرم سر خونه زندگیم حرف اینطوری بزنم
مثلا میخواد برا خودش ایفون۱۷بخره ولی به منکه میرسه نداره
ولی اگر برم ۱۰تامانتو بخرم براش مهم نیست میگه بخر
سرنامزدیمون خرید لباس محلی مانتو و کیف کفش و اینا حدود ۶۰ملیون شد اونم یسال ونیم پیش ولی اخمم نکرد میگفت هرچی میخوای بردار
ولی سر طلا که رسید یه طلای سبک برام خریدن