ناراحتی اعصاب مادرم😔

ازوقتی یادمه همش توخونمون دعوا وتنش بودچون مادر سالم وباسیاستی نداشتیم.هم دانشگاه میرفتم هم سرکار که خونه نباشم بااولین خواستگار جواب مثبت دادم. ایکاش نمیدادم.ولی خب چه میکردم . بریده بودم  

 من درکش میکنم الان به داداشم گفتم ولش کنین مریضه دست خودش نیس‌ ولی هی جوابش میدن. بدبختی اینجاس میپیچه به بقیه هم بجز بچه هاش .نمیدونم چیکارش کنیم  .بقیه خواهربرادرهاش هم مشکل دارن بچه هاشون فراری دادن  .ماروهم مریض کرده ژنتیک خرابش به ماارث داده  وشرایط زندگیممون هم خوب نبود بدترشدیم. من الان چندساله روازشک میرم ودارو میخورم بااینکه من کاری به بقیه ندارم فقط چون بعدعمل  تیرویید مشکل بلع گرفتم ودارواثرنداشت گفتن ریشه عصبیه  ارجاعم دادن روانپزشک من قبول کردم که مریضم  ولی مادرم قبول نمیکنه بیچاره به داداشم بیچاره خواهرم😔من اومدم قهر میگم چه اشتباهی کردم اومدم اینجا

آره بیچاره دست خودش نیس  .خاله بزرگم خیلی ساله دارواعصاب میخوره کاری به بقیه نداره . ولی ای  دارونمیخوره همش هم دعوا درست میکنه مخ داداش کوچیکم که باهاش طبقه پایین زندگی میکنه تلیدکرده طبقه بالا داداش وسطیم وزنش هستن.  یبارگیرمیده به زن داداشم یبار به زن داییم یبار به خواهرم یبار... البته داداش بزرگمم خیلی اذیتش میکنه  بدتر روانی شده حتی روزهایی که ارومه باحرفای نامربوطش یهو اعصاب بقیه خراب میکنه. بخدا بعضی دوستام میدیدم چه مادرهای عاقلی دارن حسرت میخوردم. خیلی دلسوزه ولی بی سیاست وبیمار. داداش کوچیکم متولد ۷۳ اونیکی ۶۵ بزرگه ۶۴   خواهرم ۶۷ من ۷۰ . من وخواهرم وداداش وسطی متاهلیم ولی ازبس خودمون سختی کشیدیم خوشمون نمیادبچه دارشیم .من میگم بچه دارشم اگه ژنتیکش به من وشوهرم یا خانوادهامون بره چی .بهتره بچه دارنشم 

الهی آمین .مرسی عزیزم