2777
2789
عنوان

نصفه شبی یاد آزمایش ازدواجم افتادم

1532 بازدید | 38 پست

اول از همه گلاب به روتون، اگر حالتون بد میشه، لطفا نخونید


خانومی که شما باشی

یکی تاپیک آزمایش زد

یاد آزمایش ازدواجم افتادم

اونایی که نمیدونن، بدانند و آگاه باشند که توی آزمایش ادرار ازدواج، یه نفر باید به شما در حین پر کردن قوطی نمونه نگاه کنه (کاملا جدی)

ما هم که بی خبر، میگفتیم یکی میاد از دور گذری یه نگاهی میکنه و میره

تصور کن من با یه اوباهتی وارد آزمایشگاه شدم دست در دست همسرم

هر دو خوشحال، انگار داریم میریم خاک مریخ رو با شاشمون امضا کنیم

جدا شدیم هر کی وارد سرویس خودش شد و قصه از اینجا شروع میشه


رفتم تو، دیدم جلوی اتاقک توالت یه صندلی هست یه خانم با یه بادبزن دستش نشسته، پاشو انداخته رو پاش با لبخند داره نگاه میکنه

من که با دیدن این جریان حقیقتا رنگم پرید

 گفتم ببخشید شما در حین فرایند اینجایید؟

یه لبخند زد با لحن لاتی گفت: بیا برو تو 😉


رفتیم و با صد خجالت نشستیم و منتظر که مثانه فعالیت کنه

خب مسلما نمیکرد

مگه چند بار تو زندگیم جلوی کسی این کارو کرده بودم، منطقیش این بود اون لحظه مثانم خشک شه بیفته از خجالت😂

بعد تلاش های زیاد، با لبخند، خیره به شاش‌بان کارمونو کردیم و اومدیم بیرون (کاش حداقل مثل مردا ایستاده کارمون میشد، نمیخوام یادم بیارم با چه حقارتی انجامش دادم)


 توالت اونجا دو تا در داشت که یکیش پشت سر کاسه توالت بود (گلاب و شکر در هم به روتون)

یکیش از کنار باز بود که شاش‌بان محترم از اونجا عملیات شاش رو رصد میکرد

و بیرون اتاقک چند تا روشویی بود که از قضا چون کل مملکت همون روز میخواستن آزمایش ازدواج بدن شدیدا شلوغ بود و همه در حال دست و رو شستن بودن


من همونجوری که با لبخند که اومدم بیرون یهو دیدم اون در پشتی اتاقک توالت، قشنگ یه ۳۰ سانت از پایین نداره

یعنی هر کی میومد توی سرویس ماتحت جنابعالی و عملیات شما رو مشاهده می‌نمود😐😮‍💨

اومدم به خودم دلداری بدم که نه بابا کسی ندیدتت

که یه خانومی بهم لبخند معنادار زد رفت دستشو بشوره 🫡


اینجا من ضربه روحی دوم رو سنگین تر از اولی خوردم


شاش به دست و افسرده از سرویس اومدم بیرون که قوطی رو بذارم رو پالت پیشخون که قوطی های جوانان جویای نام ایرانی در رنگ های مختلف توش بود

با شوهرم مواجه شدم که با قیافه بدتر از من داره از سرویس اقایان خارج میشه


گفتم چیشده؟ حالت خوبه؟

گفت نه، برا شما مایع دستشویی گذاشته بودن؟

گفتم آره

گفت برا ما سری شیرآلات روشویی هم نبود، شیرو باز میکردی یه آبی از وسط لوله فواره میزد خالی خالی باید با اون میشستی دستتو 😂

همینطور که بغض کرده بود دستاشو گرفته بود رو هوا با قوطی خودش

هر دو نگاه های غمگین مینداختیم بهم

تو چشمامون "ریدیم با این ازدواج کردنمون، کاش دوست میموندیم" موج میزد


منتظر توی شلوغی که بریم برسیم به پیشخون قوطیا رو بذاریم اسممون تیک بخوره بریم

همسرم صبرش تموم شد با یه لحن قیصرطور گفت آب از سر من که گذشته، قوطیتو بده با مال خودم میبرم میذارم، تو برو تو ماشین


منم قلبی شده بودم که ایول شوهر واقعی همینه که در مواقع سخت قوطی شاشت رو هم بپذیره، زدی به هدف الهام باریکلا

با خوشحالی قوطیو چپوندم تو دستش که از فضا خلاص شم برم بیرون...



و قیافش با لمس قوطی یادم نمیره😂😂😂😂😂😂


چشماشو بسته بود دماغشو جمع کرده میگفت وای الهام داغه وای داغه وای داغه وای داغه🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣


و من قل میخوردم از خنده کف آزمایشگاه😂😂😂




خلاصه هنوز که هنوزه این شوخی "وای داغه وای داغه" یه شوخی بسیار خنده دار بین ما دو تا محسوب میشه


شرمنده بابت سمی شدن چشماتون با خوندن این تاپیک😂💐

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ولی برا ما اصلا اینجوری نبود هیشکی نگاه نمیکرد

شانس داشتی خواهر، شانسسسس

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وااای چه طبع طنز و چه قلم روانیکلی خندیدم دختردمت گرم😁😁😁

قربون شما

حیف که محتواش یکم زرد بود😬😁

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
از اولم گفتم خیلی خوش تعریفی و خیلی دوست دارم با اینکه اصلا نمی‌دونم کی هستی

عزیزممم

لطف داری بهم💐

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
پاره شدم از خنده🤣🤣😭

😁🎀

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
اشکالی ندارهخیلی هم باحال بودمنتظر نوشتن تاپیک بعدیت راجع به آزمایش اسپرم همسرت هستیم😁😁😁اونو انجا ...

اتفاقا وازکتومی کرده اگه به کار میاد😂

اونم بعدش دوره ای ازمایش میگیرن که ببینن اسپرم صفر شده یا نه

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
خب شعره یا واقعی

متاسفانه واقعی😂

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792