عمم داشت میمیرد مریضیه بد داشت
پنج سال وقت داشت توی یکی از شبای محرم خواب دیدم ک داریم نذری میدیم برای حسینم
یهو عممم اومد با حال وخیم کمر خم شده ی نذری دادم بهش گفتم بخور شفا میده
فرداش عممم اومد خونمون(خارج از کشور زندگی میکنن ما حتی از مریضیش خبر نداشتیم قطع ارتباط بودیم) شوکه شدیم اومده بود حلالیت بگیرهک خوابمو بهش گفتم
شایپ بگین دروغ میگی ولی به همون حسینم قسم
وقتی برگشت اون کشور ازمایش داد هیچ اثری از بیماری نبود!!!!