شما مردی بنظرتون عایا این که میگم ارزش داره انقد بزرگش کنه یا سرش جای گرمه چون از نظر من ارزش بزرگ کردن نداشت
روزی که خواست بره شیراز من خیلی حالم بد بود سرمای خورده بودم بازم با حال بدم براش کیفشو اماده کردم گفت عجله دارم قراربود منو برسونه تا خونه مادرم گفت بعد با پدرم برو بعد داداشم زنگ زد گفت میرم خونه مامان میای بیام دنبالت گفتم آره دیگه رفتم اونجا دیدم پیام داد کجای گفتمخونه مادرم کلی بد و بیرا گفت و دیدم میگه بیا پایین برگشته بود بهش گفتم تو بیا منحال ندارم آمد بچهرو از بغلم گرفت و زد تو گوشم انقد اشک ریختم بچه رو داد ورفت از همونجا رفته شیراز و دیگه جواب منو نداد فقط بخاطری که نگفته بودم با داداشم میرم اصلا