نمیخام از مشکلاتم بگم تا راه حل بهم بگید فقط دیگه توان ندارم هم مشکلات شدید مالی دارم هم شوهرم با خانواده ام درافتاده نمیدونم چیکار کنم از طرفی اطرافیانمو میبینم چقدر دارن راحت تر از من زندگی میکنن حسرت میخورم میگم مگه من چیکار کردم مستحق اینقدر تنهایی و سختی ام. کاش هیچ وقت دنیا نمیومدم. دیگه ایمانم داره ضعیف میشه خدا خیلی داره بهم سخت میگیره. ماه گذشته فقط یک بار میوه خریدیم الان تو یخچالم نه مرغ دارم نه سبزی نه میوه نه تخم مرغ دیگه نمیکشم. چقدرم بدهکاریم چک داریم. شوهرمم چپ میره راست میره از خانوادم بد میگه حریفش نمیشم خانواده ام ازم دورن وگرنه هیچ وقت شوهرمو نمیبردم خونشون دلم داره میترکه.