از بچه داری از خونم ک بهم ریخته توی بازسازیم از اینکه وسط بازسازی مادرشوهرم اومده میگه قلبم درده ببرینم دکتر از مهمون داری از اینگه بچه ۱۵ماهم همش اویزونمه بچه ب بغل غذا درس میکنم..از اینکه دخترم دوشنبه جشن شکوفه هاشه و من حتی فرصت نکردم برم لوارم تحریرشو بخرم و درنهایت اینکه شوهرم همش سرکاره از دیروز تا الان دیگه کمری نایی برام نمونده .کاش این شب ادامه پیدا کنه تاااااا چن ماه