2777
2789

۱۳ ساله ازدواج کردیم خیلی همو دوست داشتیم و داریم از همون اول خانوادش دخالت داشتن توی زندگیمون ۴ سال توی یه ساختمون بودیم که توی هر کاریم کار داشتن شوهرم کار میکرد خانوادشو تامین میکرد در صورتی که دوتا برادر دیگه هم داشت ولی اونا هیچ کمکی نمیکردن،توی این ۴ سال کلی بدبختی کشیدم ناراحتی جنگ دعوا تا اینکه شوهرم راضی شد واحدمونو بفروشیم بریم جدا زندگی کنیم

وقتی جدا شدیم شوهرم خودش اعتراف کرد که راحت شدیم از دخالت های خانوادش تا چند سال عاشقانه زندگی کردیم و رابطمون با خانوادش حفظ بود اما خانوادش از من دیگه خوششون نمیومد و رفتاراشون با من بد شد بخاطر قانون شکنی ای که کرده بودم که خونمونو جدا کرده بودیم …ولی همچنان احتراممو میزاشتمو رفت و آمدمو میکردم و بخاطر شوهرم همیشه کوتاه میومدم

تصمیم گرفتیم اقدام به بچه کنیم که متوجه شدیم مشکل داریم و بچه دار نمیشیم

۶ سال تلاش کردیم و به هر دری زدیم که بچه بیاریم و در آخر خدا بهمون یه بچه داد فکر میکردبم با بچه عشقمون چندبرابر میشه و خوشبختیمون کامل میشه

الان یه ساله بچمون دنیا اومده اما شوهرم خیلی عوض شده و همش بخاطر خانوادش باهام دعوا میکنه بچم از دعوای ما میترسه و گریه میکنه 

من همیشه کوتاه میومدم و تلاش میکردم که خانوادشو دور هم جمع کنم وباهاشون در ارتباط باشیم اما اونا از من خوششون نمیاد و با ما رفت و آمد نمیکنن خوب منم دیگه خسته سدم نمیتونم شخصیت خودمو خورد کنم وقتی اونا مارو توی مهمونیاشون راه نمیدن التماسشونو کنم که 

ولی شوهرم از من همچین توقعی رو داره 

همش میاد دعوای شدید میکنه باهام میگه من به خانوادم نیاز دارم منم میگم تو چی میخوای از من خوب؟من که همه کار کردم که رابطمون باهاشون خوب باشه ولی اونا مارو نمیخوان ولی تو مغزش نمیره

نمیدونم چیکار کنم خسته شدم از بحثای بی نتیجه 

داداشش بهش گفته زنتو طلاق بده 😔

مامانش بهش میگه زنت تورو از خانوادت جدا کرده

نمیدونم از کی مشاوره بگیرم 

هیچ مشاوره ی خوبی هم سراغ ندارم حالم خیلی بده 

سکوت 

بهترین راهه 

هر چی شنیدی به گوشت رسوندن محل نده به شوهرتم نگو 

به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم!  🌷   دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰 برای شفا و سلامتی پسرم دعا کنید لطفا سپاس❤️https://www.ninisite.com/discussion/topic/7503866/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86?page=1

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

شوهرم رفتارش خیلی باهام عوض شده و بد شده نمیدونم چیکار کنم داره زندگیمونو خراب میکنه

وقتی تو یه ساختمان بودید نمیتونستن شوهرتو پر کنن. الان که جدا هستین بنظرت میتونن؟ 

خیالت راحت باشه هیچی نمیشه. فقط با ارامش حرف بزنین تا بفهمه هیچ حساسیتی درباره خانوادش نداری و مشکل از یه جای دیگس

تو مرا آزردی !...که خودم کوچ کنم از شهرت !تو خیالت راحت !میروم از قلبت!میشوم دورترین خاطره در شبهایت !تو به من میخندی !و به خود میگویی ، باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...برنمی گردم ، نه !میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ...عشق زیباست و حرمت دارد. وقتی قهوه میخوری، از تلخیش لذت میبری.. اما وقتی بادوم بخوری و تلخ باشه میندازیش دور... چون از بادوم انتظار تلخی نداری! بحث بحثه انتظاره میگیری که چی میگم

خودتو کامل بکش کنار بگو با رضایت کامل برو پیش خانوادت تنها برو ، بذا بره تو مهمونیا 

بهش بگو وقتی معرض از من خوششون نمیاد منم نمیام ک راحت باشید کاملا خودتو راضی و خوب جلوع بدع

لطفا لایک ننمایید🗿

واا نمی دونی مشکل از چیه ؟

مشخصه که از چیه خودتو ضعیف نشون دادی ت این دور زمونه همه چاپلوسی عروس می کنن

هیچکار نکن فقط برو خدتو مشغول کن ب ی چیزی مثلا باشگاه ب خودت برس با دوستات وقت بگذرون و اگ حرفرطلاق شد بگو طلاقم بده مهریمم بده عزیزممم هرچی تو بگی خودتو نباز اصلااااا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز