یه سری جاری دارم که به هر دلیلی خونه منن
دوتاشون که علناا داره ازم سوء استفاده میکنه
باز خستگی مهمونی به کنار این که حس میکنم دارن ازم سوء استفاده میکنن بدترن
من یه نفر ادم با یه بچه کوچیک
مدام میان خونه ما به بهانه های مختلف دورهمی از خونه ما شروع میشه ،با خونه ما تموم میشه باز از خونه من شروع میشه
بخدا من یه نفر آدمم تواناییشو ندارم هزار درد و مرض دارم که نمیتونم دیگه
خداشاهده سه روز از رفتشون میگذره هنوز امشب تونستم کارامو تموم کنم
هرکدومم سه تا بچه دارن که همشون بزرگن خودشون و بچه هاشونم که کاری نمیکنن نمدونم میان چه غلطی میکنن
خسته شدم دیگه نمیتونم
هر دفعه که میان خونم انگار بمب میندازن
شبم موندن این دفعه که کلا هیچی دیگه
خستم خیلی
این گرونی همه چیز به کنار دیگه بدنم نمیکشه دیگه نمیتونم
بچه هاشونم همشون بزرگن و نچسب و حال بهم زن و طلبکارن کلا