ما دوتا نقطه مقابل هم بودیم .
اون فرزند بزرگ و کوچک خانواده .که هنوزم که هنوزه با 38سال سن کسی ازم توقع نداره چون بچم.
بعد 18سال خداروشکر مثل هم شدیم و شوک دیگه نداریم .
ولی اولا اینکه کنار جغور بغور شیره انگور میخوردن برام جای تعجب داشت
ما عدس پلو با شکر میخوریم
اونا با ماست
ما کوکو سیب زمینی با شکر میخوریم
اونا با خیارشور و گوجه
ما انواع غذاهای شیرین میخوریم
اونا متنفرم بخصوص شوهرم
یه چیز عجیب دیگه شون این بود که ماه مبارک رمضان کلا گشنگی میداد بهمون
سحری 5 نفر بودیم 4 تا تخم مرغ آبپز میذاشت کلا منو آدم حساب نمی کرد
شام نمیذاشت درست کنم
افطاری هم فقط مثلا آش که شامل عدس و سبزی و رشته بود
ما اصلا چیزی به اسم سویا نمی شناختیم و گوشت خوار قهاری بودیم
اونا برعکس
اهاااا ی چی یادم اومددددددد
خالم میگه خانواده شوهرش مثلا وقتی استانبولی یا عدس پلو یا لوبیاپلو این چیزا دارن ..
همراهش کباب هم درس میکنن 👺
