من حتی لباسم خریده بودم و اماده بودم اما امروز متوجه شدم شوهرش ادم سالمی نیست چون عمم گفت منو خیلی محدود میکنه اما من چون عادت دارم به محدودیت برام مهم نیست و اینکه میگه دخترا مانتویی و فلان خراب نیستن!!!یعنی یه حسن میدونست که مارو لطف کرده خراب نمیدونه
منم اصلا دوست ندارم تو مراسم همچین ادمی شرکت کنم به مامانمم گفتم که من نمیام حالا عمم زنگ زده که چرا اینجوری شدید و میخواید ابروی مارو پیش فامیل ببرید
اما من احساس خیلی بدی نسبت بهش گرفتم و فک میکنم اگه قراره برم یجا بشینم و اینا اصلا برا چی برم