من دیگ نمیشه برم و حتی اگ برم با قابلمه تو دستم نمیشع برم من بردم از اینکارا کردم،اما من ۲تا بچه دارم از کارو زندگی میفتم،ولی برادرام مجردن،خواهرم مجرده و مادرمم جوونه میتونن بیان و نمیان و الان اخلاق نامادری شوهرم بهتر شده اما انگار از خداشون بود ک نیان پیشم،برادرام بخاطر غیرتشون خیلی راحت تر میان ،
اما من خیلی خودمو کوچیک کردم تا الانم من بچه ارشد خانوادم ولی همیشه بخاطر تنهاییم حتی اونجا گریه کردم و واقعا دیگ هم خجالت میکشم بحثو باز کنم .
مغزم دیگ ارور میدع انقدر فک کردم ک اخه من جیکار کردم چرا با من اینجورین مخصوصا خواهرم روزهای سخت من کنارش بودم