داداشم که نه بی خاصیت از یه زن دیگست
عزیز دور دورنه ای بابامه بابام براش خونه ماشین همه چی خرید بعد اومد گفت بابام هیچی نداره بدبخت کاری ندارم با اینا من دیروز اعصابم خورد بود محلش نکردم حیوون روانی اومد سمتم انگشت شو گذاشت رو چشمم آنقدر فشار داد که ازش خون اومد تصادف کرده من میتونستم راحت بزنمش بخاطر اینکه دیه ای همچین حیوانی رو ندم دست نزدم بهش بعد اومد موهامو کشید یه دسته از موهام ریخت قشنگ و چاقو برداشته بود حمله کنه بهم مامانم گرفت زد تو دهنش گفت گمشو از خونه ای من برو بیرون تا الان هرچقدر بهت خوبی کردم روت زیاد شده میگفت من تورو دوست دارم این ج نه در هر رو میکشم مامانم گفت تو سگ کی باشی به دختر من دست بزنی دستاتو خورد میکنم یک بار دیگه دست بزنی به دخترم مامانم اینو بهش گفت این بیشتر سوخت لیوان و پرت کرد سمتم نزدیک بود شیشه بره تو چشم و سرم هی داد میزد میگفت تو یه ج نه د ه خرجت یه جهیزیه هستش و از اینجور چرت و پرتا
رفت بیرون بابام اومد خونه مامانم همه چیو بهش گفت مادر بزرگم اینا اومدن گفتند این روانیه بفرستیدش بره پیشه مادر هرزش
دیدیم انکار میکنه میگه من با خواهرم کاری نکردم اگه ام بکشمش حق دارم برادرشم تازه اون بمیره بهتره همه چی میرسه به من پسر عموم خیلی منو دوست داره رفت زدش و دعواشون شد بزور جداشون کردیم هرکاری میکنیم گمنمیشه بره توروخدا بگید یجوری اینو رد کنیم بره