خسته شدم من همش چندماهه عقد کردم خودش که اصلا هیچ کاری بلد نیست نه غذایی بلده درست کنه نه خونه داری بلده همش میره سرکار اونم کارهای لوبیا پاک کردن و اینا
از وقتی عقد کردم شدم خدمتکار اون انگار
پریشب به شوهرم گیر داده چقدر لاغر شدی چرا به خودت نمیرسی چرا هیچی نمیخوری شوهرم گفت چون تو هیچی درست نمیکنی و خسیسی یه ۲۰ روز رفته بودی خونه خواهرم خیلی خوب بود من از بیرون غذا میگرفتم خیلی خوش میگذشت چاق شده بودم
یهو مادرشوهرم داغ کرد در صورتی ک هیچ شرکتی تو بحثشون نداشتم گفت حالا زنت خونست بگو اون درست کنه بخوری
خیلی خیلی بدم اومد خیلی بدبختم خدایا😭هیچکس تو عقد کارایی ک من کردم نمیکنه چرا اخه انقدر پرو شدن
همشم توقع دارن خونشون باشم یروز میرم خونه مامانم پدرم در میارن ک چرا رفتی برگرد
الان دانشگاه داره شروع میشه قصد دارم کلا نرم دیگه