خونوادم همیشه بین منو خواهرم فرق میذاشتن و میذارن اونم نه فرقای کوچیک! فرقای بزرررررگ ، انقدر زیاد که از یه ادم مهربون که بودم؛ یه ادم پر از کینه و نفرت ساختن
حالا همشون جواب کارهاشونو دارن پس میدن. حس میکنم تووی قلبم یه اتیش خاموش شده. اروم و خوشحالم.
من نتونستم حقمو بگیرم، اما کارما حقی که ازم خوردن زهرشون کرد.