شوهرم سر شب رفت بیرون خرید کنه از سرکوچه نرفته بود دیدم یکی اومد دقیقا جلو در خونه پارک کرد از پنجره دیدم چندتا خانمن منم بدو بدو بدون روسری با شلوارک درو باز کردم گفتم خانم لطفا ماشینتون رو یکم جلوتر پارک کنید یا بزنید کوچه بغلی جای پارک ماشین خودمونه(حیاط نداریم برا امنیت همیشه ماشین رو جلو در پارک میکنیم و پنجره چون بازه اکثرا یکی اونجا پارک کنه تا ته خونه معلومه)اصلانم جای سوزن انداختن تو کوچه نبود دختره با پرویی برگشت گفت کوچه هست دوست داریم پارک کنیم شما ماشینو ببر جای دیگه پارک کن منم گفتم اینجا خونمونه حق داریم بخواییم ماشین پارک کنیم شما ببر جای دیگه بخاطرشما که ما نمیتونیم ماشین ببریم چندتا کوچه بالاتر یهو دیدم ی مردم داخل ماشینه گفت باشه خانم من کارم زیاد طول نمیکشه زود میرم وای منو میگی جا خوردم با شلوارک سر لخت خودمو از جلو در کشیدم کنار اصلا جوابشو ندادم ی خانمه دیگم داشت با گوشی حرف میزد من اصلا نفهمیدم چی گفت بهم دخترا با پرویی ی چیزی زیر لب گفت رفت منم درو محکم بستم رو عصبانیت اومدم تو چتد دقیقه نشد ماشینه رفت فقط نمیدونم چرا اینجور وقتا دستام میلرزه پاهام شل میشه نمیتونم درست جواب طرفمو بدم از خودم دفاع کنم کار ب پارک ماشین نیست همیشه همینجورم بعدش خودخوری میکنم که چرا جوابشو ندادم چکار کنم اینجوری نباشم و حالم بد نشه بعدم باید انقد فکر کنم تا یادم بیاد چکار کردم جزئیات و حرفامو یا حرفای طرف مقابلو یادم میره کیا مثل منن🥺
عزیزم جلوی در شما اگر دری باشه که ماشین ازش رد بشه و داخل پارکینگ بره نباید پارک کنه در غیر این صورت شما نمیتونی به بقیه بگی پارک نکنید مگه اینکه در ورودی رو گرفته باشه