از صمیم قلبم دوستش داشتم چند ماه بین خودم و خودم
بعد از چندماه بهش گفتم خیلی آرزو داشتم باهاش همکلام شم منو ببینه بعد از چند ماه بهش فهموندم اما اون اخلاقش باهام مغروره آدم سخت کوشیه بقول خودش ۴ساعت فقط میتونه بخوابه همکار بودیم توی شیفت معکوس یه مدت آموزش میداد کارو بهم و رفع اشکال میکرد تلفنی بهش دل بستم ناخواسته با هم شدیم اما بعد از اون یبار که صیغه کردیم دیگه پیداش نشد منم از اونجا رفتم خیلی شکست بعد از همون یبار رفت کمرنگ شد خیلی سعی کردم آشنا شم با کسی که فراموشش کنم اما فایده نداشت هیشکیو نمیتونم اندازه ی اون دوس داشته باشم
بعد از ۲ماه استیکر و لایکاش شروع شد ۱ماه گذشت که یکی از پیاماشو جواب دادم ازش دلیل رفتارشو پرسیدم گفتش که اینکار وابستگی میاره این فاصله به نفع جفتمون بود
یجا هم میگفت من اهل وابستگی نیستم
بشدت مغروره
چندماه پیش همیشه این آهنگ دل از من دلبری از تو بود پیشوازش
احساس میکنم شکست عاطفی خورده نمیدونم آخه هیچی نمیدونم ازش و اصلا دردودل نمیگرد باهام یه منصبی هم توی سپاه داری منصب معمولی
خلاصه کم کم باز باهاش صحبت کردم یک هفته اون هم توی چت و عکس فرستادم واسش
قسمش دادم که بابت مسئلهای اما قسم نخورد حتی مثلا قهر هم کزد شبش گفت برو برس به،زندگیت گفتم موفق باشید صبحش پیام داد نمیخوام گفتم آفرین و دیگه حرف نزدم باهاش پیام .... میفرستاد اما بازم جوابشو ندادم یک هفته س که پیام نداد دیگه