انقدر خوشگل بود مثل ماه پوستش برق میزد ، چقدر هم باهوش بود هیچ وقت هیچ سوال چرت و پرتی ازش نمی شنیدم هیچ وقت گزارش اشتباه نمیداد
کافی بود یک بار یه چیزی رو واسش توضیح بدی دیگه تموم بود ف میگفتی تا فرحزاد میرفت
لطافت از همه جاش میبارید تن صدای آروم و ملیح میخواست نوزاد بغل بگیره مثل یه مادر عشق میداد حتی شوخی میکرد باهاشون
خیلی منتظر بود تا بالاخره بچه دار شد
ماه پیش شنیدم سرطان گرفت و فوت شده
کاش هیچ وقت نمیدونستم و توی ذهنم زنده بود
هر بار کسی در مورد پرستاری سوال میپرسه دلم یهو میریزه پایین
یه فاتحه براش میخونید ؟ با یه صلوات ؟
