داستان از این قراره که ایشون هم معتقده به حریم شخصی خودش و رعایتش توسط اطرافیان
هم اعتقاده قلبی داره به اینکه باید در جریان اموراتی که مربوط به منه باشه و منم ناراضی از دونستن ایشون
چند سال پیش که ازدواج کرد تو جمع سعی کرد با صدای بلند به من بفهمونه که علاقه ای به صمیمیت با من نداره که تا اینجاش اوکیه
الان زندگی من دستخوش تغییرات مثبتو منفیه
بخصوص مثبت
اتمام حجت کردم😌 کسی از خانوادم کلامی بهش نگه تا زمانی که فامیل خبر دار شدن این حاج خانومم مطلع بشه
ولی مامانم میگه تو تمومش کن
وقتی مشتاق دونستنه بهش بگو
لازم به ذکره که اون حرف اون زمانش جنبه خودنمایی داشت بیشتر وگرنه کسی ک طالب احترامه میتونه آروم ب خودتم بگه
حالا بنده دو دلم
مثه خودش رفتار کنم که البته تا الان کم نزاشتم
خیلی از مسائلو بال بال زده تو جریان نزاشتمش
یا تمومش کنم؟