من ی گربه داشتم که نقریبا ۲ سالی میشد باهام زندگی می کرد، بعد از اینکه جهازم رو چیدیم، مامانم گفت دیگه ازدواج کردی از این گربه دست بکش و...
ی روز اومدم دیدم نیست، نگو برده بودن و ی شهر دیگه (با فاصله ۲ ساعت از شهر خودمون) ولش کرده بودن...
یکم پیش داشتم میرفتم بخوابم، دیدم صدای ی گربه بی قرار از بالکن میاد، درو باز کردم دیدم حنا خانم خودمه🥺😭
ولی انقدر ضعیف و لاغرشده که نگو، دوتا سینه مرغ پخته داشتم همشو خورد.
هم خوشحالم برگشته و البته متعجب که چطوری⁉️
هم عین ابر بهار گریه می کنم که انقدر ضعیف شده و توی این ۱ ماه چی کشیده حیوونکی