2777
2789
عنوان

امروز عشق سابقمو دیدم☹️

412 بازدید | 33 پست

تا نریختن سرم از اول بگم بنده متاهلم بچه هم دارم باردارم هستم بینهایت عاشق شوهرم هستم 


امروز رفته بودم فروشگاه بعد من چند روزیه سرما خوردگی گرفتم ماسک زده بودم وقتی رفتم داخل من اون آقا رو دیدم ولی اون منو ندید اول بعد که رفتم وسایل گذاشتم که فروشنده حساب کنه اون آقا هم اومد من اصلا نگاش نکردم ولی سنگینی نگاهش حس کردم خریدام زیاد بو طول کشید تا حساب کرد یک دفعه که چشمم بهش خورد دیدم نگام میکنه تا اومدم بیام بیرون از کنارش رد شدم گفت :چشما هیچوقت از یاد نمیرن خیلی هم با ناراحتی گفت

باوجود اینکه خیلی سال گذشته نمیدونم چطور شناخت

به روم نمیارم اما یه گوشه از قلبم برای تموم چیزهایی که حقم نبود ولی تجربه‌شون کردم درد میکنه... 💔🙃

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ولش کن بنظرم بیشتر از همین امشب ذهنتو درگیرش نکن

فقط یه خاطرس

سومین‌کاربری،علت تعلیق:گفتن حقیقت                              نینی‌یار تادلت بخواد ایمیل وشماره دارم تازه دوستا وخانوادمم هستن پس بی‌دلیل تعلیق نکن،نکن خواهرمن نکن                                                                                                        این‌اسموزمانی‌گذاشتم ک هنوزواسم مهم بود،دیگه نمیخوام هیچ ردی ازش باشه ولی متاسفانه نمیشه نام کاربری نینی‌سایتو عوض کرد

چی شد جدا شدین؟

این نیز بگذرد👆غر نزن، قر بده 👆 سلام و درود فراوان به ملّت عزیز و بزرگ ایرانبه شما سه تبریک عرض میکنم:تبریک پیروزی بر رژیم جعلیِ صهیونی و له کردن اوتبریک پیروزی ایران بر رژیم آمریکا و سیلی سخت به گونه اوو تبریک به شما ملت ایران بابت اتحاد فوق‌العاده، یکصدایی و ایستادن شانه به شانهایران کشور قوی، پهناور و دارای تمدّن کهنی است؛ ملّت ایران ، عزیز و پیروز است و عزیز و پیروز خواهد بود به توفیق الهی.


عزیزم یه چیزایی میگیدا

مگه آلزایمر گرفته که یادش نباشه

به نظر من وقتی متاهلی حتی تاپیک زدن چنین موضوعی جایز نیست

تو مغزت خفه کن این اتفاقو

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792