چرا فکر کرد من دزدم؟؟
از حرصش نباید میخریدم
صبحی قبل این که برم سرکار با دخترم رفتم یه ست چمدون بخرم یه لباس دم دستی ارزون پوشیدم چون حوصله نداشتم و دلم نمیخواست ثیپ بزنم (چون یه خانم تنهام بیشتر ترجیحم رو اینه زیاد چیتان پیتان نکنم برای یه خیابون رفتن ساده بیشتربرای امنیت خودم )مغازش افتضاح شلوغ بودو برزرگ هرکسی کار خودش رو پیش میبرد منم داشتم چمدون انتخاب میکردم یهو یه خانم پیر که احیانا مادر مغازه دار بود دست دخترم رو گرفت گفت بزار پیش من باشه خستس اعتماد نکردم گفتم ن پیش من راحته اما چون صندلی داشت خود دخترم تصمیم گرفت پیشش بشینه منم از دور هواسم بهشون بود داشتم چمدون انتخاب میکردم و خودمو تو اینه نگا میکردم یهو پیرزنه با خنده زشت گفت کجا میری پولش رو حساب نکردی
گفتم هنوز خریدم تموم نشده نترس حساب میکنم
چن دقیقه بعد چمدونا انتخابیم رو برداشتم که برم صندوق حساب کنم رفتم دنبال دخترم یهو پیرزنه دست دخترم رو گرفت اول برو حساب کن بعد بچه رو ببر گفتم تا در خروجی میرم همونجا هم حساب میکنم بچمم میبرم😐ب زور و با نگا زشت دست بچم رو ول کرد
چن قدم اون ور تر بلند گفتم ندید پدید انگار دزد گرفته
من چرا انقدر مظلوم و سادم نباید خرید میکردم ۲۱ میلیون ست چمدون امریکایی خریدم به من مستقیم گزفت دزد چون لباسم زیاد شیک نبود