یکی از آشناهای خیلی نزدیک من که خیلی رابطمون خوب بود باهم یه بار باهم رفتیم یه سفری توی اون سفر پای من سوخت که سطحی هم بود ولی خب سفر یک مقدار برام سخت بود
بعد سفر ایشون رفت پشت سر من گفت خوب شد که پاش سوخت خیلی خوشحال شدم بدتر ازین حقشه (هزینه سفر ایشون بخاطر اوضاع مالیش با مامان من بود)
اون آدم اومد به من گفت که فلانی پشت سرت این حرفو زده منم واقعا دلم شکست ولی اصلا نفرین نکردم پریروز یکی بهم گفت شوهرش دوتا سیگار رو صورتش گذاشته
به جون مامانم من خوشحال نشدم ولی یه درس بزرگ بود آدم واقعا باید حواسش به حرفایی که میزنه باشه شاید من اون موقع نبودم ولی خدای من که بود