دیروز تولدش بود با وجود بارداری و داشتن مهمون پیاده راه افتادم رفتم کیک و گل و کادو خریدم اومدم واسش جشن کوچیک گرفتیم با مامانمو داداشم . امروز رفتیم خونه باباش روز پدرو تبریک بگیم مامانش گفت دیروز تولدت بود هیچ کاری نکردین گفت نه منم طاقت نیاوردم گفتم مگه من کیکو گل و کادو واست نگرفتم مگه کیک نبریدی گفت چرا چرا یادم رفته بود بعد مامانش پرسید کسی نبود بازم گفت نه پس داداشو مامانم بوق بودن اونجا . حالا شما جای من باشین ناراحت نمیشین ؟؟
خب شاید اینو گفته ک مامانش ناراحت نشه به اونا نگفتین بیان واسه تولد
وای ،حق داری ناراحت بشی😐
خوب به جای فامیلای خودت باید فامیلای همسرت رو دعوت میکردی دیگه
خب حق داشته همسرتون مادر صاحب تولد رو نگفتین.شوهرتون میخواسته شرمنده ی مادرش نشه
عزیزم چرا روی بد قضیه رو میبینی...شاید خواسته مادرش اینا ناراحت نشن وازشما دلخور نباشن ک واسه تولد دعوتشون نکردی...چون یکم دقت کنی جشن شمادونفره نبوده ک بخوای بگی ماهیچکسو نکفتیم مادرشوهرت پیش خودش میگه چرا مادر وبرادر شما باشن اونا نه مگه اضافین..
همیشه سعی کن طرف درست قضیه رو نگاه کنی😘
گفته حالا مامانش ناراحت نشه جلوش اینطوری گفته
نگفته اونا اونجا بودن یه قت مامانش فک نکنه با برنامه قبلی اونارو دعوت کردی تولد گرفتی به اینا نگفتی
اونا هرسال بی دعوت خودشون میان منم امسال چون باردارم نخواستم دعوت بازی رابندازم .صبح مامانم زنگ زد گفت مهمون ندارین ما بیایم عید دیدنی خونتون گفتم تشریف بیارین اگرم مادرش اینا یه وقت میومدن غریبه که نبودیم دورهم بودیم ولی خودشون نیومدن مامانمم اتفاقی اومد . من به خاطر این بیشتر ناراحتم که حتی نگفت زنم واسم یه جشن کوچیک دونفره گرفته
اون از اون حرکتش تو جمع اینم از امروزش کاشکی حداقل میگفت زنم واسم کیکو کوفت گرفت دستش درد نکنه ولی گفت اصلا خبری نبوده حالا مامانش هرکاری خودش میکنه مارو به هیچیشم حساب نمیکنه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
