نمیدونم چرا یهو اینجوری میشه
هر چی به خوبیاشون فکر میکنم که خودمو آروم کنم نمیشه
ی چیزی ته مغزم میگه خوبی ها برای زندگی پسرشون بوده
هر کی به جز منم با پسرشون ازدواج میکرد فرقی نداشت
ولی برا خود من و شخصیتم احترام خاصی قائل نشدن 
چرا نمیتونم ببخشمشون🤕🔪