دعوا رو جوری برا خانواده ها تعریف میکرد که همه حق رو به اون بدن حتی دروغ میگفت
دائم قهر بود با سکوتش تنبیه میکرد مثلا میرفت از همه جا بلاک میکرد تا من برم سمتش
لجباز بود مثلا کارایی میکرد که من خوشم نمیاد و خودش میگفت از لج تو میکنم
حق ب جانب بود همیشه فکر میکرد حق باهاشه، و این دیگران هستن مقصرن میگفت اگه کاری هم کردم تقصیر توعه
اگه اعتراض میکردم تهدیدم میکرد که ولم میکنه
احساس همدلی هم نداشت