2777
2789

قبل از هرچیزی لطفا نگید چرا طلاق نمیگیری به خاطر شرایطی که دارم‌تو خانواده ی خودم‌نمیتونم‌طلاق بگیرم برگردم... مهریه ام‌اگر بخوام‌بگیرم  چون قسط بندی میشه با پولش نمیتونم خونه بگیرم! 

شوهر من‌یه انسان خیانتکاره. بارها بهم خیانت کرده دعوا کردیم بار اخری که خیانت کرد پدر شوهرم اومد گفت هرچی خواستی به من‌بگو   و بگو ما باهاش برخورد کنیم گفتم اگر شما به روش بیارید  ممکنه تو روی شما وایسته گقت پس ما کاری نمیکنیم  هر کار صلاح میدونی برای زندگی و ادم شدن پسر ما بکن ما  پشتتیم  حامی تو ایم گذشت تا اینکه من به شوهرم شک  کردم   وقتی رفته بودیم‌سفر خونه خانواده شوهرم و از اونجایی  که مادر شوهرم همش میگفت وای شما خوشیاتون برای خودتونه بدبختیاتون برای ما دیگه نموندم تا  به اونا چیزی رو توضیح بدم  وسایل جمع کردم اومدم خونه ی خودم با هواپیما  اونا ام  با اینکه میدونن پسرشون چیکارست  از من پدر شوهرم‌ناراحت شده بود که چرا رفتم !!! باورتون میشه؟🤣 مادر شوهرم پیام داد که بابا ازت ناراحته  گفتم میخواید پیام میدم توصیح میدم پسرش چیکار کرده که من رفتم !  ولی مادرشوهرم گفت نه تو چیزی نگو من درست میکنم. همه چیو

بقیه شو بگم؟؟؟؟

یه شب که شوهرم‌اومده بود دنبالم که منت کشی کنه دیدم‌تو ماشین تلفنی داره با مامانش حرف میزنه بعد بهم‌گفت اره مامانم بود گفت دیگه زنتو نیار شهر ما اون از شهر ما متنفره!و...  ( آخه بعضی وقتا به خاطر کار شوهرم‌میریم‌شهر شوهرم. البته اونجا یه خونه ی جدا داریم)ولی بار قبلی که رفتیم‌فقط به خانوادش سر بزنیم‌به اصرار خانوادش موندیم خونه خانوادش چند روز رو

 ولی از اون طرف مامانش به من پیام میداد و پسر خودشو نفرین میکرد که  وای چرا این پسر زن بازه

مامانش از اون طرف توپ رو مینداخت تو زمین من از طرفی ام با من صمیمی بود تا ببینه من با پسرش آشتی میکنم یا ن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

گذشت و شوهرم‌الان رفته یه شهر دور سر کار. امروز جاریم بهم پیام داد که مادر شوهر  اینا رفتن شمال سفر  و فردا شب میان تهران خونه ی ما مهمونی  اگر خواستی بیا  خونمون دورهم باشیم 

اصلا خانواده شوهرم‌نگفته بودن قراره بیان تهران  حتی به شوهرمم نگفته بودن! 

و جاریم گفت اگر نیای ممکنه ناراحت بشن!  

پیام دادم‌به مادر شوهرم‌گفتم من‌خونم‌دوره نصف شبی نمیتونم با اسنپ‌برگردم و اگر دوست داشتین سمت خونه ی ما ام بیاید

خیلی سررررد جوابمو داد و گفت. ما وقت نمیکنیم‌بیایم بچه مون نباشه دلمون میگیره اگر خواستی شما بیا دور هم‌باشیم‌با یه لحن‌خیلییی  رسمی  

 و الان من دارم‌حرص میخورم‌که این آدمای دو روی فاز نا معلوم که یه روز فاز پدر مادر  دلسوز برمیدارن و یه روز انقدر سردن‌ واقعا حتی ارزش تعارف کردن هم نداشتن!  و حیف غرورم 

به نظرتون دورویی نیست این کارشون؟

و الان من دارم‌حرص میخورم‌که این آدمای دو روی فاز نا معلوم که یه روز فاز پدر مادر دلسوز برمیدارن و ...

ازین چیزا زیاد دیدم. به جایی می رسی عزیزم  که کوچکترین بحث و حرف از خونت رو پیششون نمیبری ...چون اونا فقط دارن تظاهر به دلسوزی میکنن. ولی دلشون به حال عروس نسوخته

به نظرم تو دو بار اشتباه کردی

اول اینکه وقتی نمیخواستی پدر شوهرت دخالت کنه ، نباید بهش خبر میدادی

دوم اینکه وسط مسافرت قهر کردی

یکم روابطتون شکراب شده

یه مدت کاری نکن تا اوضاع خوب بشه


خدایا خانواده ام رو به دستان قدرتمند تو میسپارم❤️
همش دارم‌خودمو سرزنش میکنم که این آدما ارزش تعارف ندارن

تو کارت درست بود و خوب کردی تعارف زدی. همیشه همین جور باش فکر کن یه آشنای دور هستن که باهاشون تعارف داری. صمیمی نشو و همیشه با احترام رفتار کن. دوری و دوستی بهترین سیاست با خانواده شوهر هست

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز