خانومای عزیز من واقعا درمونده شدم ازتون راهنمایی درست و درمون میخوام خواهشا کسایی که واقعا تجربه داشتن نڟرشون رو بگن .
شوهر من یه سری اخلاقای خاصی داره مثلا برای امروز من از قبل پیش خودم برنامه ریزی کرده بودم و صبح زود بیدار شدم برای ناهار خورشت بار گذاشتم همزمان برای شامم که میخواستم الویه درست کنم وسایلشو آماده کردم ( چون عصری میخواستم برم آرایشگاه همون صبح شام هم درست کردم ) بعدش میخواستم به کارای درسی خودم برسم و به شوهرمم گفته بودم که کار دارم . با جزئیات تعریف کردم که بدونید چقدر با برنامه پیش رفتم که هم به کارای خونم برسم هم کارای درسیم ، ولیییییی شوهرم همه برنامه هامو با اینکه بهش اطلاع داده بودم بهم زد حالا چطوری؟؟؟ شوهرم یه کفشی رو برای تعمیر داده بود صبح گفت میرم اونو تحویل بگیرم رفت و نیم ساعت بعد در حالی که اعصابش خورد بود یهم زنگ زد گفت کفشمو خراب کرده گفته کفی اش کوچیکه و .... خلاصه باید برم بازار کفی که دیروز خریدم رو عوض کنم تو هم بیا چون مغازش یادم نیست!!!! در حالیکه دیروز خریده بودیم ! دو بار بهش گفتم من کار دارم عزیزم خودت میتوتی بری دیگه برو اونجا بپرس قطعا پیدا میکنی دیدم باز اصرار میکنه گفتم باشه میام . حالا ایناش به کنار فکر کنید با وجوو این همه کار که داشتم همه رو گذاشتم کنار باهاش رفتم بازار ! بعد چون اعصابش خورده عین گاو سرشو انداخته پایین دو متر جلوتر از من میره ! تو دلم گفت خدایا اینکه خودش بلده و داره جلو جلو تنهایی میره دیگه منو واسه چی آورده پس !!!خیلی ناراحت شدم گفتم الان یه دوستی آشنایی ببینه فکر میکنه ما دعوا کردیم وسط خیایون ولی هیچی بهش نگفتم خودمو کنترل کردم تا اومدیم خونه خیلی ناراخت بودم اول نمیخواستم صخبتی باهاش بکنم ولی ترجیح دادم به جای خودخوری بشینم باهاش حرف بزنم اولشم خدایی آروم بودم ولی همینکه گفتم چرا اینجوری برخورد کردی من برای شما وقت گذاشتم از کارم زدم اومدم باهات بعد تو سرتو انداختی جلو جلو میری خیلی زشت بود حرکتت برگشت گفت آخه گفاشه گفته هر جا رفتی تا دوازده و نیم برگرد ! منم عجله داشتم !!!! گفتم یعنی کفاشی که کفشت رو خراب کرده وقت اون برات مهمه ولی وقت من برات مهم نیست دیگه واقعا جوش آوردم و صدامو بردم بالا و دعوامون شد حالا اون حق به جانب شده و قیافه گرفته و با من حرف نمیزنه و کلا من تقصیر کار شدم!
طولانی شد چون با جزئیات گفتم ولی تو رو خدا کسی که باتجربست راهنمایی کنه حتما واقعا درمونده شدم از این اخلاقای شوهرم . هزینه مشاوره هم خیلی گرونه واقعا در توانم نیست که برم نهایتا بتوتم ماهی یک جلسه برم که اونم کارساز نیست کمه
طولانی شد چون با جزئیات گفتم ولی تو رو خدا کسی که باتجربست راهنمایی کنه حتما واقعا درمونده شدم از ای ...
عزیزم الان قهره؟
لطفا بی اعتنا باش و صبر کن تا پشیمون بشه
مردی که به قهر عادت کنه بیچارهت میکنه
من مادریام که روزی خونهاش از صدای بچههاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمیشون زندگی میکنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازهای رو شروع کردم…بچههام رو میبینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمیتونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همونجوری که دلم میخواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظهلحظههاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.لطفاً اگه داستان زندگیمو کامل نمیدونید، با قضاوت یا نگاه سنگین، زخم تازه نزنید.گاهی یه مادر، بچههاش رو داره… اما هنوز دلش واسه مادری کردن تنگه:)
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
مخالفتت با کاری که نمیخوای انجام بدی رو هم جدی تر کن
بعضی مردا عادت دارن اوقات تلخی درست میکنن کارشون پیش بره
اگه بها ندی از سرش میفته
من مادریام که روزی خونهاش از صدای بچههاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمیشون زندگی میکنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازهای رو شروع کردم…بچههام رو میبینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمیتونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همونجوری که دلم میخواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظهلحظههاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.لطفاً اگه داستان زندگیمو کامل نمیدونید، با قضاوت یا نگاه سنگین، زخم تازه نزنید.گاهی یه مادر، بچههاش رو داره… اما هنوز دلش واسه مادری کردن تنگه:)
آره سرسنگینه الیته الان که رفته سرکار خونه نیست ولی کلا مشخصه سرد برخورد میکنه
اهمیت نده
انگار نه انگار که قهره
نه سمتش برو نه مکالمه کن
خودش میاد سمتت
من مادریام که روزی خونهاش از صدای بچههاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمیشون زندگی میکنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازهای رو شروع کردم…بچههام رو میبینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمیتونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همونجوری که دلم میخواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظهلحظههاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.لطفاً اگه داستان زندگیمو کامل نمیدونید، با قضاوت یا نگاه سنگین، زخم تازه نزنید.گاهی یه مادر، بچههاش رو داره… اما هنوز دلش واسه مادری کردن تنگه:)
باشه عزیزم ولی راستش از این اخلاقاش خسته شدم یه جورایی حس میکنم اخلاقاش زنونست انگار . انقدر نازک نا ...
من درک میکنم
اما این رفتارا حاصل تربیت غلطه
و شاید باورت نشه مردا از همسرشون تاثیر بیشتری میگیرن تا بقیه
بشرطی که خانم عاقل باشه و بدونه چیو کجا بگه
من مادریام که روزی خونهاش از صدای بچههاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمیشون زندگی میکنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازهای رو شروع کردم…بچههام رو میبینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمیتونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همونجوری که دلم میخواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظهلحظههاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.لطفاً اگه داستان زندگیمو کامل نمیدونید، با قضاوت یا نگاه سنگین، زخم تازه نزنید.گاهی یه مادر، بچههاش رو داره… اما هنوز دلش واسه مادری کردن تنگه:)
من درک میکنم اما این رفتارا حاصل تربیت غلطهو شاید باورت نشه مردا از همسرشون تاثیر بیشتری میگیرن تا ب ...
متاسفانه من خودمم آرومم ولی وقتی قاطی کنم دیگه خیلی قاطی میکنم خودمم باید بتونم بیشتر خودم رو کنترل کنم ولی چون این سبک رفتارهاش زیاد داره تکرار میشه منم خیلی زودرنج شدم و آستانه تحملم اومده پایین
حس میکنم مادر یه پسربچه ای شدم که تو بحران بلوغه و دائم بهانه گیری میکنه
متاسفانه من خودمم آرومم ولی وقتی قاطی کنم دیگه خیلی قاطی میکنم خودمم باید بتونم بیشتر خودم رو کنترل ...
ببین درستش این بود صبح نمیرفتی باهاش
حالا که رفتی همونجا با اخم و جدیت به برخوردش اعتراض میکردی
اگه دعوا میکرد با خونسردی برمیگشتی خونه و تنهاش میذاشتی
حالام که هیچکدوم رو نکردی اومدی خونه معترض شدی حق با تو بوده پس صبر کن تا پشیمون بشه
من مادریام که روزی خونهاش از صدای بچههاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمیشون زندگی میکنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازهای رو شروع کردم…بچههام رو میبینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمیتونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همونجوری که دلم میخواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظهلحظههاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.لطفاً اگه داستان زندگیمو کامل نمیدونید، با قضاوت یا نگاه سنگین، زخم تازه نزنید.گاهی یه مادر، بچههاش رو داره… اما هنوز دلش واسه مادری کردن تنگه:)