یه ماه پیش خواستگاری کردن من گفتم نه نمیخواد بیان خواستگاری بعد همش پیگیر بودن آخرش قبول کردم یه جلسه بیام حالا قرار بود آخر این هفته بیان که بابا گفت سه هفته بندازیم عقب (چون محل کار بابام یه شهر دیگس)
اصلا دلم نمیخواد کسیو سرکار بزارم بابام فکر میکنه مردم مسخره دست مان
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اهان متوجه شدم.شما واقعا انسان خوبی هستین که به فکر اون اقا هم هستین.کاش همان تلفنی بگه دخترم قصد از ...
بخدا دلم میخواد واسش گریه کنم چون خیلی از من خوشش اومده و قراره جواب منفی بشنوه
بابام تلفنی گفت قراره درس بخونه گفت مشکلی نداریم بعد بابام گفت شهر دور راضی نیستیم بابای اونم گفت محل کارش رو میارم شهو خودتون خیلی اصرار کردن که بیان ولی بابام نمیدونم چرا رگ لج بازیش گل میکنه بعضی وقتا