2777
2789

خانما من امروز صبح که تازه از خواب بیدار شدم هنوز تو تختم بودم تو فکر اینکه صبحانه برای دخترم آماده کنم در یک لحظه بدنم کاااامل داغ شد از نوک پا تا زیر گردنم بالا اومد چشام بسته شد حالت مرگ به سراغم اومد نمیتونستم بدنم رو تکون بدم تو دلم شهادتین گفتم و مطمئن شدم دارم میمیرم که صدای صوت قرآن با صدای زیبای مرد به گوش  راستم خونده شد همه جا تاریک مطلق بود توی اون حالت نگران دخترم بودم که بعد من چکار کنه

الان زنده ای ؟

دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود             من بودم و او بود           می بود و سه تاربود و صبا بود و سبو بود  من بودم و او بود   دامان چمن پر گل و در دامن گلزار        من بودم و دلدار   مه دلکش و گل نغز و هوا غالیه بو بود    من بودم و او بود

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

در یک آن انگار از جایی افتادم و اون سنگینی و صدای قرآن قط شد و م ن دوباره به حالت عادی برگشتم کسی می‌دونه چه اتفاقی واسم افتاده؟؟ تو رو خدا کاربر اعتصامی رو برام تگ کنید بلد نیستم خودم

اره فعلا زنده م ولی خیلی میترسم☹️

از چی میترسی ؟

دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود             من بودم و او بود           می بود و سه تاربود و صبا بود و سبو بود  من بودم و او بود   دامان چمن پر گل و در دامن گلزار        من بودم و دلدار   مه دلکش و گل نغز و هوا غالیه بو بود    من بودم و او بود

از اینکه چرا همچین شدم صدای صوت قرآن به صورت واضح چرا تو گوشم خونده شد

خروج موقت روح از بدن 

دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود             من بودم و او بود           می بود و سه تاربود و صبا بود و سبو بود  من بودم و او بود   دامان چمن پر گل و در دامن گلزار        من بودم و دلدار   مه دلکش و گل نغز و هوا غالیه بو بود    من بودم و او بود

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز