به شوهرم گفتم بریم واسه سونو پیش مادر شوهرم بودیم اونم گفت هنوز زوده دختر من دوازده هفتگی رفته بود تو هم بمون همون موقع برو منم چون دلم میخواست برم صدا قلبشو بشنوم و شوهرمم میگفت چه کاریه دیقه الانم بریم بمون همون دوازده هفته میریم دیروز هم کمی زیر دلم درد میکرد خودمم یه خورده پیاز داغشو بیشتر کردم گفتم وای نمیتونم پاشم اخ دلم اوخ دلم که شوهرم گفت پاشو زود باش بریم دکتر چون بنده هم سابقه سقط داشتم دیگه چه شود بالاخره با همسرو مادر شوهر جون رفتیم دکتر که خودم تنهایی رفتم تو اتاقه دکتر گفتم درد دارمو اینا دکتر گفت چیزی نیست طبیعیه واست دارو مینویسم گفتم نه دکتر سونو بنویس اونم نوشتو رفتم سونو صدای قلب کوچولوشو شنیدم خدایا شکرت ان شاالله همه منتطرا به زودی اون صدا رو از وجودشون بشنون که شیرینترین آوای دنیاست