دو ماهه عقدم و خيلي اشفتم و اعصابم ب هم ريخته
دليل تصميمم اينه كه اصلا نميشه بهش اعتماد كرد سريع پشتمو خالي كرد و هميشه ميگه ندارم  بااينكه هنوز هيچي ازش نخواستم حتي خريد درست حسابي برام نكرد هيچوقت باهم بيرون نرفتيم  وقتايي ك مياد خونمون پدر مادرش ميارنش و ميبرنش اجازه نميدن تنها بياد دوبار مشكل پيش اومد بااينكه من اين وسط هيچكاره بودم ب من و خونوادم توهين كرد و تهديد ب طلاق كرد  و اين بار دومه ك همچين اتفاقي افتاد 
تو روز عقد حاضر نشدن برام حلقه و پشت حلقه بگيرن پدرم برام گرفت تو دلم نمونه و بروم نيورد
حتي پول ارايشگاهو هم نداد  خواهراش تو همه چيز دخالت ميكنن  تو هرچيزي ك فكرشو بكنيد الان حاضر نيست طلاق بده