بی عزت و بی ارزش میشید؟؟؟؟
اواسط دی ماه به صورت سنتی اومدن خواستگاریم و رفتیم ازمایش اینا و اول بهمن ماه ما نامزد کردیم و صیغه محرمیت خوندیم.... خانوادم شهرستان بودن و من خوابگاه بودم و مادرم بهم زنگ زد الان و بلا خوابگاه نباید بمونی باید بری خونه مادرشوهرت....... حالا اونا هم اصلاااا بمن نگفته بودن بیا بمون.... منم وسایلمو جمع کردم و نامزدم اومد دنبالم رفتم خونشون موندم. جو و شرایط جوری شد که تصمیم گرفتیم اول عید عقد کنیم و عقد کردیم و ۶ ماه عقد بودم که عروسی کردیم و رفتیم خونه خودمون...... الان دوازده سال گذشته و همچنان تبعاتش تو زندگیم هست.....تا عقد کردیم مادرشوهرم گفت شما دیگه زن و شوهرید راحت رابطه داشته باشید توی عقد هم مادرم زنگ مادرشوهرم میزد که دخترمو ببرید آزمایش بکارت بده.... مادرشوهرم چون فکر میکرد من با شوهرم رابطه دارم همش میگفت نه لازم نیست و اینا.... خلاصه به نظر خودم خیلی راحت و بدون زحمت منو بدست آوردن و خوانوادم منو بی ارزش کردن و اونا هم بی ارزش دیدن..... و هیچ خریدی برام نکردن و هیچ رسمی به جا نیاوردن