چی سخت تر از این میتونه باشه پدر و مادر آزارگر خانواده سمی گیر یکی بیفتی که تونم باهات سر جنگ داره باهات صادق نیست
دوست همچین وضعی داره بمیرم براش تونه پدر پولی نداشتن زیاد سمی بود مادرش شوهرشم نه اینکه کتک بزنه و اینا ولی صادق نیست باهاش بچه ننه اس زیاد دوسش نداره این و نوزادش رو ول کرده بود رفته تفریح دلم اتیشه براش
مثل من ، از اینجا رونده از اونجا مونده
چقد بد خانم
میدونی اینجور مواقع برا اینکه خودتو نجات بدی باید افسار پاره کنی بجنگی و درد و رنج چند برابر رو تحمل کنی تا مستقل بشی
کار هرکسیم نیست
باید بین بدبختی و بدبختی مطلق تر یکیو انتخاب کنی ...
واقعا گناه داره.
منم دوستم همینطوره . خانواده پدرش که فقیر بودن باباش کار نمی‌کرد (ولی مادرش خیلی زحمتکش بود .. )بعد ک ازدواج کرد، یک مرد بی پدر و مادر و کثافت نصیبش شد و دوست ۲۳ ساله منو ول میکرد، می‌رفت با بنای ۴۵-۵۰ ساله دوست میشد.
دوستم که خداروشکر بدون بچه طلاق گرفت. هنوزم مجرد ولی داره درس میخونه
باز بره خدا را شکر کنه کتک نمیزنه و یه نونی میده بخوره.
اونقدر مردای بدتر هستن که ادم نمیدوه چی بگه
مردها هم که روز به روز هارتر میشن
خانواده خوب نداشته باشی شوهر خوبم گیرت نمیاد
بی مهری خیلی سخته محبت پدر نباشه شوهرم بی مهر باشه خیلی سخته یه لحطه به سرنوشت خودم فکر کردم همش دعا میکنم میگم خدایا بخت خوب بده من هیچ محبتی از پدر ندیدم دیگه طاقت ندارم پدرم
پولی نداشت بچه ننه هم بود پدرم بد مارو پیش خانوادش میگفت اینقدر خانوادش دخالت میکنن جایی بریم هزار بار زنگ میزنن
واقعا نمیتونم تحمل کنم شوهرمم دستش نکشه رو سرم شوهرمم عاشقم نباشه خیلی سخته به خدا
نه بابا من دیدم خانواده خوب نداشتن مال و اموالی نداشت ولی واقعا نسبت به خونه پدری شوهرای خوبی کردن شانس میخواد بعضی وقتا به این فکر میکتم به همین سرنوشت خودم که منم بابای درست حسابی ندارم هیچ محبتی نمی‌کرد بچه ننه خسیس بی مسئولیت همش دعا میکنم میگم خدایا حداقل بخت خوب بده به این فکر میکنم اینجا خیر ندیدم اونجا هم برم کسی که باید همراهم باشه دشمنم باشه چه حالی میشم به این فکر میکنم که پدر درست حسابی نداشتم اگه شوهرمم عاشقم نباشه چی اگه اونم دست رو سرم نکشه چی اگه اونم براش اشک و ناراحتی من مهم نباشه چی اگه اونم دوسم نداشته باشی چی
محبت شوهر نمیشه هیجوقت فک میکنم من اگه جاش بودم چه میکردم؟
خیلی صبوره من بودم نمیتونستم
خودمم همچین شرایطی دارم
فقط دعا میکنم میگم خدایا بخت خوبی بده بابای خوبی ندادی به این فکر میکنم اگه اونم مثل بابام براش مهم نباشه من گریه میکنم چی
اگه اونم مثل بابام یه دست رو سرم نکشه چی اگه اون عاشقم نباشه چی
چطور میشه یک زن تو کل زندگیش بی عشق بی محبت بی دوست داشتن زندگی کنه کم کم زنانگی میمیره
اون بستگی به انتخاباتون داره که از چاله به چاه نیفتن،بعضیا فقط دوست دارن از خونه ی پدر فرار کنند هرکی اومد ازدواج کنند،ولی من مورد داشتم که اونقدر صبر کرد که با دید باز همسرشو انتخاب کرد
