نمیدونم دردمو به کی بگم نمیدونم باید چیکار کنم .بچگیم نوجوانیم آیندم همش رفت همه چیزمو ازم گرفتن دیگه نه روح و روانی برام مونده نه احساسی نسبت به زندگی هرچی حالا
پدرم که حرومه باشه اسم مبارک پدر کاری باهام کرده که صدتا پسر لاشی هم نمیتونستن با روانم انجام بدن .از خیانتاش و زن گرفتنش گرفته تا اینکه جلوی چشم من با زن جن..ده تلفنی صحبت میکنه ..خودشو دراز میکنه رو مبل لحن و تن صداش عین خرابا خجالتتتت نمیکشه میاد گوشی منو چک میکنه توهم داره از بس خودش گناهکاره .کلاس ششم بودم که زن صیغه ایش رو آورد تو خونه جلوی من چکار ها که نکردن هنوزم توی ذهنمه صحنه هاش آنقدر حالم بد بود که توی ۱۲ سالگی چن ماه فقط تشنج روحی داشتم و چندین بار بستری شدم .
از مادرم بگم که خدا هرچیزی بهش داده بجز عقل!اصلا نمیذاره هیچ دردی توی دلش بمونه همشو برای من بازگو میکنه من شدم قاضی دو تا آدم ابله که تنها هنرشون استفاده از اندام تناسلی واسه تولید مثل بوده ..مقصر همه چیز رو مادرم میدونم و هیچ وقت هیچ کدومشون رو نمیبخشم .دلم دیگه ترکیده از همه مردا بیزارم الگوی زندگی هر دختری پدرشه😭😭چه الگویی بودی برام بابا ۱۸ ساله نتونستم حتی با یه پسر همکلام بشم ...